سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قربون عمّت بری

عادت کرده بودم. به همه این جمله را می گفتم. حتی به برادر بسیجی ها. یک روز به استاد زنگ زدم که از تحقیق فردا خیالم راحت باشد. همینطور که با استاد صحبت می کردم و کارمان تمام شد به او گفتم قربون عمّت بری. یک دفعه داد کشید که این چه پسری است و از فردا نمره ام همیشه کم بود که با دست بوسی و احترام و غلط کردم درست شد. شوخی


+نوشته شده در جمعه 90 آبان 20ساعت ساعت 12:42 عصرتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: در مدرسه
تاریخ روز

دعای فرج